به گزارش سلامت نیوز به نقل از تهران امروز ؛ در زندگی سنتی یک ایرانی، اوقات فراغت و تفریح خیلی معنایی نداشتند. کشاورز بودند. یک فصل میكاشتند و رها میكردند تا به فصل درو برسد. بنابراین خیلی جایی برای اینکه تعریفی از اوقات فراغت داشته باشند نبود.». هرچند او اعتقاد دارد ما هنوز هم مدرن نشدیم تا براساس قانون کار کنیم و براساس قانون تفریح داشته باشیم. ما یک زندگی درهم و مخلوط داریم که نه سنتی است نه مدرن.
چرا به چنین سبکی رسیدیم که با هیچ نسخهای نمیخواند؟
شاید به این خاطر که ما بهدنبال مثلا صنعتی شدن نرفتیم. صنعتی شدن ما را انتخاب کرد. ما آدمهای سنتی بودیم و نمیدانستیم با مدرنیته باید چکار کرد! اما در کشورهای دیگر، حتی کشورهای آسیایی وقتی صنعت وارد حوزه زندگی آنها شد به اولین چیزی که فکر کردند، اوقات فراغت بود. کارفرمایان و کارگزاران اگر 8 ساعت زمان را برای کار و فعالیت کارگر در نظر میگرفتند، زمانی را هم برای استراحت و تفریح کارگران خود در نظر میگرفتند. البته مبارزات زیادی شد تا جامعه آنها به اینجا رسید. اما الان این کارفرمایان، محفلهای کاری را برای کارکنان و کارگران خود بهوجود میآورند و اوقات فراغت آنها را سامان میدهند. این اتفاق بهویژه در ژاپن زیاد بهوقوع میپیوندد.
اما در جامعه ما، کار فرد یک جاست، زندگیاش جای دیگری است. همین است که بین افراد یک خانواده فاصله میافتد. شوهر ساعتهای زیادی کار میكند و تنها برای خواب به خانه میرود. گرانیهای زندگی هم اجازه نمیدهد، تا سرپرست خانواده برای خانواده برنامهریزی کند. خانواده در كنار هم هستند بدون اینكه با هم ارتباطی داشته باشند. بنابراین داشتن جامعهای که صدمههای روحی و روانی زیاده خورده است، یک اتفاق طبیعی و البته تلخ است. بعد این جامعه در میان این همه گرفتاری، بیپولی و شلوغی بهدنبال راه فراری از این همه استرس و اضطراب است. برای همین است که خودش کارناوال عروسی در خیابانها راه میاندازد و با بوق زدنهای متوالی نظم و آرامش شهر رابههم میزند. این رفتار یکی از دلایل نبود تفریح در سبک زندگی امروز ایرانیان است.
حتی این فرهنگها به سمت نهادهای دولتی هم میرود ما بخشی از اوقات فراغتمان را به آیینهای دینی و مذهبی اختصاص میدهیم. البته تنها مختص کشور مانیست.بسیاری از کشورهای اسلامی از آسیا تا آفریقا چنین تفریحاتی دارند. ما هم برنامههای زیادی داریم. در كشورهایی مثل كشورهای اسلامی دیگر، محرم در میان مردم جای خاصی دارد.
اما یک تفاوتی کرده است. در روزگاری كه ما سبک زندگی سنتی داشتیم. محرم با تمام مراسمش در زندگی جاری بود. فقط به سینهزنی و گریه ختم نمیشد. در یک محله، کوچک و بزرگ مشغول مقدمات مراسم میشد. در این گفت وگو پیش میآمد. اهل محل از حال همدیگر خبردار میشدند. مشکلات رفع میشد.بنابراین آن آرامشی که در لحظات فراغت از کار و در میان جمع بود، نصیب فرد میشد. حس میكرد استراحت کرده است. تنهایی معنایی نداشت.
بله. الان این سنتها دولتی شده است. در زمان گذشته دولتها، زیاد دخالتی نداشتند و مردم محلی خود وارد میشدند. چون كار جمعی انجام میگرفت و هركس براساس اعتقاداتش بخشی از كار را به دست میگرفت ارتباطاتی كه لازمه زنده ماندن یك جامعه است شكل میگرفت، بنابراین سلامت روانی مردم بسیار بیشتر بود. چون انزوا تقریبا معنا نداشت. اما الان دولت برای 24 ساعت یک روز محرم برنامه دارد. یا حتی روزهای ماه رمضان. اصلا فرد هم لازم نیست از خانه بیرون بیاید. از طریق تلویزیون تمام مراسم را میبیند و مناسک را به جا میآورد.
بنابراین تنها فرصتهایی كه فرد میتوانست خود را در جمع ببینید و تغذیه روحی هم دیگر نیست و فرد دچار یك نوع انزوای اجباری شده است.
درست است و اینجاست كه باید دولت ما فكری به حال اوقات فراغت مردم بكند تا جامعه بیش ازاین احساس غریبگی نکند. غریبه بودن یك جامعه، امنیت آن جامعه را مختل میكند. البته باید قبول کرد که صنعتی شدن جامعه و افزایش جمعیت مسائلی است که زندگی سنتی و سبک سنتی زندگی را تحت شعاع قرار داده است. الان رسانهها خیلی چیزها را به هم ریخته است. فرد ضبط ماشین را روشن میكند و صدای نوحه را بلند میكند و ایام محرم را در خیابانها میچرخد.
یعنی آنجایی هم که می خواهیم فرهنگ و سنت را با مدرنیته وصل کنیم، در نهایت مزاحمت ایجاد میکنیم.
بله. متاسفانه زمانی که همه زندگی در کار و بهدنبال حل مشکل دویدن خلاصه میشود، حوزهها هم گم میشود. اوقات فراغت ما در كار ما تداخل میكند. چون وقت مجزا و امكاناتی برای تفریح و اوقات فراغت نداریم. آن زمان است كه ما تفاوتی بین فضای خصوصی و عمومی نمیبینیم. چون بهدنبال مفری برای فرار از مشكلات زندگی هستیم و بهدنبال تجدید قوا. بنابراین شیشه ماشین را پایین میكشیم تا همه صداهایی که خودمان دوست داریم، دیگران هم بشوند.اصلا هم حواسمان نیست که ممكن است باعث ناراحتی کسی شویم. این فرهنگ نابهنجار مدام هم در حال گسترش است. الان در خط واحدها هم راننده وقتی میخواهد کمیبه خودش استراحت بدهد یا خودش را از فضای شلوغ بگیرد یا ذهنش را از اضطرابها و استرسها رها كند، رادیوی اتوبوس را روشن میكند. اصلا هم به این مسئله توجه ندارد که شاید مسافری نخواهد بشنود.
به نظر شما حوزه تفریح و کار تداخل پیدا کرده یا شرایط اقتصادی اجازه داشتن اوقات فراغتی كه بتواند روح و روان را آرام كند، نمیدهد.
همین است دیگر. فشار اقتصادی آنقدر زیاد است كه اصلا نمیتوان اوقات مجزایی را برای استراحت تعریف كرد. بنابراین بحث همان مفرهایی است كه گفتم و اینجاست كه دولت باید شرایط را برای تفریح در روزهای تعطیل بهوجود بیاورد که بار منفی و این همه انرژی مخرب از وجود شهروندان بیرون بیاید. الان ما یک جامعه مدنی خاموش داریم که باید به میدان بیایند. هم در شادیها و هم در مراسمهای آیینی. اگر ما فضای شادی را به میادین شهر نیاوریم قطعا مسیر جوانان به سمت فرهنگ های برون مرزی میرود. همانطور كه الان میبینیم اتفاق افتاده و خانوادهها را دچار گسستهای عجیبی كرده است. ما ایرانیها مراسمهای سنتی و بسیار زیبایی داریم كه كافی است مدیران شهر شرایط اجرای آنها را در میادین شهرها بهوجود بیاورند. مثلا آتشبازیهای چهارشنبهسوری یكی از مواردی است كه میتواند هیجانات روحی شهر را پاسخ دهد. مردم را به مشاركت دعوت كند و در نتیجه شهر را امن كند.
اما سلایقی كه وجود دارد و در پوشش مخالفتهای جدی، خودش را نشان میدهد، باعث شده است ساماندهی برنامههایی چون چهارشنبهسوری به سامان نرسد.
نتیجه این کار چه شد؟ جزو اینكه در چهارشنبهسوریها، شهر پر از انفجار میشود. شیشههای منازل میشكنند و در نهایت جمعی از جوانان و نوجوانان صدمه میبینند. آیا اگر مردم در یك جا با نظارت جمع شوند و مراسم ملی را جشن بگیرند بهتر نیست؟ در نهایت هم فردا با انرژی بیشتری به سر كار بروند. به هرحال این نابسامانیها و قهرها زمانی پایان مییابد كه مسئولان فرصتهای ملی را برای جشن و سرور جدی بگیرند. در نهایت هم این دولت است كه از مشاركتهای ملی سود میبرد. اوقات فراغت قرار نیست فقط به عزاداریها ختم شود. ما در سال بین 60 تا 100 روز مراسم آیینی و حزن و اندوه داریم. از سوی دیگر باید روزهای شادی را هم در تقویمهایمان جدی بگیریم تا این شائبه پیش نیاید كه اسلام فقط دین گریه و غم است.
نمایندگان دولت، حوزههای دینی و نمایندگان جامعه مدنی باید یك سالمسازی در اوقات فراغت جامعه داشته باشند تا جامعه به یك روان سالم دست یابد. باید توجه ویژهای به هموطنانی چون هموطنان سنی داشته باشیم. بهویژه در زمانی كه گروههای بسیاری هستند كه به دنبال ایجاد تفرقه در میان ایرانیان كه از قومهای متفاوتی تشكیل شدهاند، هستند.
قرار بود مدیریت شهری تهران در احیای وابستگیهای محلی برنامههایی داشته باشد كه البته گامهایی برداشت. در تهران اقوام گوناگونی زندگی میكنند و اگر بتوانیم در پاركها و فرهنگسراها بین آنها وحدت ایجاد كنیم، شهری شاد و رنگارنگ خواهیم داشت. باید برای تفریحات سالمی برنامهریزی كرد كه همه محلهها را فرا بگیرد و به همه نقاط شهر سرایت كند. فضاهایی در محلات بهوجود بیاوریم برای اینكه جوانان با بهجت خاطر به مطالعه بپردازند. باید خرج كرد. همانطور كه برای فوتبال خرج میكنیم باید برای بازیهای مردمی هم خرج كنیم. تهران، استان نیست بلكه یك كشور_شهر است كه 22 منطقه ندارد بلكه 22 شهر دارد. بنابراین باید با مدیریت شهرداری تهران، اوقات فراغت را برای این 22 شهر تعریف كرد. مشاركت اهالی را بالا برد. نقایص را رفع كرد تا شهر جایی برای زندگی كردن باشد نه فقط برای كار كردن و خوابیدن. متاسفانه دولت خیلی با تجمع مردم موافق نیست و این مسئله بیماریزاست و جامعه را به سمت كرخی میبرد. جامعه كرخت، جامعه بیماریست كه نمیتوان در آن نفس كشید.
وقتی با هر جمعی مخالفت میكنیم آن زمان جوانان و نوجوانان چون به خلوت میروند آن كار دیگر میكنند. اگر انتظار دیگر از این نوع نظارت داریم پس معلوم است كه اصلا نمیدانیم داریم چهكار میكنیم.
وقتی كافیشاپها را ببندیم. قهوهخانهها را ممنوع كنیم. امكان معاشرتهای سالم را از بین ببریم. خیابانها خلوت میشود و خلوت شدن خیابان یعنی ایجاد حاشیه و فرصت مناسب برای بزهكاری. آن زمان است كه هیچ دختری در این شهر احساس امنیت نخواهد كرد.
اینجاست كه معلوم میشود، ایجاد یك شهر شاد بر مبنای تفریح و اوقات فراغت امنیت میآورد. شیوع موادمخدر یكی از پیامدهای همین محدودیتهای موجود در مكانهای عمومی است. وقتی جایی برای تفریح سالم نیست. جوانان در محفلهای خصوصی از چند پك سیگار شروع میكنند تا میرسند به ناكجاآباد.
یعنی ما با یك سری برنامهریزی یك جامعه بیمار را بهوجود میآوریم و تقسیم آدرسها را میگذاریم برای كسانی كه با درآمدهای كلان بهدنبال قربانی كردن بیشتر جامعه هستند. الان جوانان هر ماده مخدری كه بخواهند به راحتی پیدا میكنند چون هر روز شبكه ارتباطی قاچاقچیان موادمخدر گستردهتر میشود.
كلید كار دست كیست؟
نگرش تصمیمگیران باید عوض شود. جوانان و نوجوانان نباید بیكار باشند تا علاف سركوچهها بچرخند. مدارس باید تمام روز دایر باشد. بعد ظهرها باید صرف برنامههای تفریحی و سالمسازی در مدارس شود. باید قبول داشته باشیم با این شرایط اقتصادی و از این خانههای كوچك آپارتمانی، خیلی نمیتوان فرد سالمی را بیرون دد.
بنابراین سیستم باید خودش وسط بیاید. خودش برنامه را در دستش بگیرد با فكری باز. الان مدارس و مساجد میتوانند نسل جوان را نجات بدهند. رسانهها هم نقش بسیار مهمی دارند. آنها میتوانند این نگرش باز را كه مسئولان لازم دارند تزریق كنند وگرنه جامعه به قهقرا میرود.
نظر شما